کالج روستایی است در 35 کیلومتری شهر رویان و 40 کیلومتری شهر نور در استان مازندران. برای رسیدن به این روستا، باید جاده جنگلی و کوهستانی نور به بلده که به جاده (آبشار) آبپری مشهور است را در پیش بگیری و پس از گذر از آبشار آبپری و همچنین آبشار حراماو، به مقصد برسی. این روستا از دو محله تشکیل شده: بالامحله که به سلارمحله یا سالارمحله مشهور است و پایینمحله که به کلاگرمحله میشناسندش. در سلارمحله همه نام خانوادگیها یا سالاریان است، یا سالار و یا دیوسالار. اما در کلاگرمحله تنوع نام خانوادگیها بسیار است: کوزهگر، فخاری، حسینی، مجتهدزاده، واعظ زاده، حقجو، حقایقی، محمدی، لسانی، بشارتی، سپهری، جهانشاهی و... . امروزه این روستا برخلاف گذشتهاش، سکنه دائم ندارد و تنها در روزهای تابستان که هوای نور و رویان بسیار گرم و شرجی است، اهالی به خانهها و ویلاهایشان در کالج پناه میآورند تا شبِ سردِ تابستانی را زیر پتو و لحاف بگذرانند.
اینکه «کالج» (Kalej) به چه معنا است، بحثهای زیادی را دامن زده است. اما بیشتر افراد بر این باورند که کالج از «کاله» گرفته شده که در گویش مازنی هم به معنای منطقه سکونت است و هم به معنای پستان گاو شیرده. «ج» انتهای این واژه نیز برای انتساب است که در بسیاری از روستاهای این منطقه دیده میشود. مانند نیما که اهل یوش بود و یوشیج خوانده شد و یا طایفه نائیج و... . پیشینه این روستا دستکم تا هقت سده یش میرسد؛ زمانی که در سال 743 هـ.ق. امیر وجیهالدین سربداری در جنگ با پادوسپانان -پادشاهان محلی این مطقه- شکست خورد، دستگیر و کشته شد و نهایتاً جسدش در نزدیکی «کالجرود» به خاک سپرده شد. در بحرالانساب نوشته محمدعلی گلپایگانی نیز اطلاعاتی بسیار اغراقآمیز و غیرمستند درباره شکوه کالج در گذشته نوشته شده است. در گورستان قدیمی این روستا سنگ قبرهایی با خط کوفی بوده که برخی اهالی به آنها «گبری» میگویند و معتقدند متعلق به زردشتیها بوده است. مهمترین شخصیت سیاسی برخواسته از این روستا، سالارفاتح است که در فتح تهران به دست مشروطهخواهان نقش بهسزایی داشت. از میان چهرههای مذهبی این روستا نیز میتوان به شیخ تقی مجتهد کلاگر اشاره کرد که از روحانیون اواخر قاجار و جد پروفسور پیروز مجتهدزاده است.
کالجیها در گذشته برای رفتن به تهران از راهی استفاده میکردند که امروزه بهطور کامل متروکه شده و به جز کوهنوردان، کسی آنرا نمیپیماید. این راه از بلده و یالرود، پس از گذشتن از چند کوه و تپه به فشم و لواسان میرسید که البته در زمستان به دلیل سرما و برف، کسی از آن استفاده نمیکرد. کاروانسراهایی در این راه ساخته شده بود که هنوز آثاری از آنها باقی مانده است.
در این روستا چندین امامزاده و مکان مقدس مذهبی وجود دارد. امامزاده «احمد و مختار» مشهورترینشان است. این امامزاده گاهی بهصورت احمدِمختار و گاهی به صورت احمد و مختار تلفظ میشود و برای همین هنوز کسی نتوانسته با قطعیت درباره تعدادشان حرفی بزند. حتی برخی اهالی از امامزادگان «احمد و محمود و مختار» در اینجا حرف میزنند. بنای قدیمی این امامزاده که کاهگلی و بهصورت اتاقی با درازای تقریبی 15، پهنای 6 متر و دارای سقف شیروانی بود تخریب و بنایی جدید به سبک سایر امامزادههای کشور با گنبد طلایی در حال ساخته شدن است. امامزاده «طاهر و مطهر» نیز در این روستا است و نامش همان مشکل و مسئله را دارد؛ یعین برخی آنرا طاهرِ مطهر و برخی طاهر و مطهر مینامند. همچنین بر روی کوه روبروی این روستا زیارتگاهی به نام «حلیمه خاتون» وجود دارد که دسترسی به آن نیاز به یک کوهنوردی نفسگیر یکساعته دارد. امامزاده ابوطالب روستای دینکوه، امامزاده جعفر روستای پِسپِرِس، سیده خانم روستای کپ و همچنین امامزاده بیژن روستای کپ (که چند سالی است بحثهایی درباره امامزاده بودنش مطرح است) نیز جزو زیارتگاههایی است که اهالی این روستا به آنها ارادت دارند. باور به این امامزادهها در حدی است که چنانچه شکاری به آنها پناه میبُرد، کسی جرأت شلیک به آن حیوان را نداشت. همچنین اهالی این روستا میگویند سید شیرسوار از روستای ناتل تا اینجا سوار بر شیر میآمد تا قرآن آموزش بدهد و برگردد. همچنین به شخصی به نام سید حسین حسینی باور داشتند که در هنگام نماز، انگشتری از غیب به وی رسید و آن انگشتر بر هر درد بیدرمانی دوا بود. به همین دلیل او «سید انگشتری» مینامیدند.
بازی را در گویش تبری «کا» میگویند. بازیهای رایج در این روستا به سه دسته پسرانه، دخترانه و بازی با حیوانات تقسیمبندی میشود. بازیهای پسرانه معمولاً نیازمند تحرک بالایی است و تعدادشان هم زیاد است: آغوزکا، کَمَرون کا، بوردهبوردهکا و... . بازیهای دخترانه در عوض تعدادشان اندک است و خلاصه میشود به عروسکبازی، خالهبازی و لیلیبازی (که پسرها هم این بازی را داشتند). سگبازی، خروسبازی، گاوبازی و... که نیازمند جنگ انداختن چند حیوان بود نیز در این روستا طرفدارانی داشت. به جز اینها میتوان به کشتی و انواع آن در میان مازنیها بهطور عام و کالجیها بهطور خاص اشاره کرد. پیش از کشتی لوچو که مشهورترین کشتی محلی این منطقه است، کشتیگیران برای گرم کردن بدنشان دوروم میرفتند. دوروم یک نوع رقص بسیار پرتحرک برای مردان است که به نوعی تکنو میمانَد.
از مهمترین مراسم سالیانه خاص این منطقه میتوان به «نرزما شو» و نیز «سیزدهتیرماشو» اشاره کرد که زمانشان بر اساس گاهشماری تبری مشخص میشود. نرزما شو اکنون در آغاز تیرماه و سیزدهتیرماشو در اوایل آبان برگزار میشود. همچنین هرگاه بارندگی زیادی صورت میگرفت، رسمی در این روستا به نام «ممممهشو» وجود داشت که پیرزنی یک سهپایه فلزی بر سر میگذاشت و توی کوچههای روستا میگشت و همینطور که با انبر گلهای جلوی خانهها را به هم میزد میگفت: «تیل پِشپِشو کمِّه؛ مَم مَمِه شو کِمِّه» و اهالی خانهها هم به او هدایایی میدادند که عمدتاً غذایی بود و همه اینها به امامزاده احمد و مختار روستا اهدا میشد. به این طریق درخواست بند آمدن باران میکردند.
در کنار کشاورزی و دامداری که تقریباً در همه روستاهای ایران رایج بود، در کالج اهالی پایینمحله به کوزهگری هم میپرداختند و بهواسطه اینکه شغل بیشترشان کوزهگری بود، پایینمحله را به کوزهگرمحله یا کلاگر محله که همان معنا را میدهد مینامیدند. ساختههای سفالی این محله به شهرها و روستاهای اطراف برده و فروخته میشد.
خانههای این روستا یا کاهگل و چوب ساخته میشد که مشهور به کَلچو خِنِه (Kalchu Xene) و متعلق به افراد عادی بود، و یا با سنگ و کاهگل ساخته میشد که به نام چینهخنه (Chine Xene) شناخته میشد و افراد پولدار در آن ساکن میشدند. خانهها دوطبقه ساخته میشد تا از طبقه پایین عمدتاً بهعنوان انبار و از طبقه بالا برای زندگی استفاده کنند. وسایل زندگی هم اندک بود که معمولاً یا در صَنِّخ (Sannex= صندوق) چوبی میگذاشتند و یا در چارشو یا چادرشب. امروزه خانههای زیبای قدیمی این روستا در حال جایگزینی با ویلاهایی رنگ و وارنگ است و بیربط به فرهنگ و تاریخ آنجاست. با توجه به تغییرات گستردهای که در ساختار فیزیکی و اجتماعی روستا رخ داده، هاشمی مقدم بنا به سفارش موسسه آموزش عالی مازیار رویان اقدام به ثبت و ضبط فرهنگ شفاهی و قدیمی این روستا نمود و از آنجا که مخاطبان این اثر عمدتاً اهالی همان روستا در شهرهای اطراف خواهند بود، لذا با یک اثر توصیفی –و نه تحلیلی- روبرو هستیم. این اثر همچون یک مردمنگاری کلاسیک، به ارائه توضیحاتی درباره جغرافیا، تاریخ، معماری، اقتصاد و مشاغل، باورهای دینی، خوراک و پوشاک محلی، هنر و بازیها، رویدادهای مهم زندگی، جشنها و مراسم مهم، افسانهها و باورهای عامیانه، و گویش محلی پرداخته است. کتاب در بخش پیوست دارای یک شعر محلی نسبتاً طولانی درباره کالج، واژهنامه و تصاویر رنگی است.
مطالب فوق از کتاب زیر اخإ شده است :
هاشمی مقدم، امیر (1392)، مردمنگاری روستای کالج، تهران: دریچهنو